من جای پای مردان بزرگ تاریخ را نه بر روی خاک که بر تارک افلاک دیدم.
من در دل هر درخت سبز و زنده بوستانی ارزنده و باغي برازنده دیدم. درخت، زبان سبز زمین است و فریاد سرخ زمان.
من در اين شهر ،صداقت و درستکاری را دیدم که نه با حسن تدبیر که با قفل و زنجیر آن را بسته بودند!!
من کابوس سیاه تبر را در رویای سبز درخت دیدم. درخت سال ها با این کابوس زیست و در درون گريست؛ اما باز هم كوشيد تا ديگران را در سايه سارش آرامش بخشد و با برگ و بارش ،رامش.
من مهرورزي را در غياب خردورزي ، نه يار شاطر كه بار خاطر ديدم.
ادامه دارد...
شفيعي مطهر
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
وب نامه شفیعی
مطهر و
آدرس
modara.LoxBlog.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.